بال می گشایی
به پروازی شورانگیز
خیال
فوج فوج شاخه می گسترد
چونان جنگلی
دلباخته
به سرود و سرو
آه
زخمی
که چنبره هزار بیداد ِهماره
نمی دهد مجال ِ هیچ از جا کندنی
می مانی
بال گشوده
مات
آه می شماری
از یک دار
تا
خاورانهای خاک
و داغ
داغ می کند
چون گر گرفتنی بغضانه
چه اندوهگین
پیچ پیچ
تاب می خورد
بی آتش دود ِ انبوه
هیچ چشمی
با هم نمی اشکد این روزها
تنهایی
غمکوله می گشایی
چونان یادواره ی پرنقش
نقش می زنی
از یک آه
تا یک فریاد
به پروازی شورانگیز
خیال
فوج فوج شاخه می گسترد
چونان جنگلی
دلباخته
به سرود و سرو
آه
زخمی
که چنبره هزار بیداد ِهماره
نمی دهد مجال ِ هیچ از جا کندنی
می مانی
بال گشوده
مات
آه می شماری
از یک دار
تا
خاورانهای خاک
و داغ
داغ می کند
چون گر گرفتنی بغضانه
چه اندوهگین
پیچ پیچ
تاب می خورد
بی آتش دود ِ انبوه
هیچ چشمی
با هم نمی اشکد این روزها
تنهایی
غمکوله می گشایی
چونان یادواره ی پرنقش
نقش می زنی
از یک آه
تا یک فریاد
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر