از میانه ی آتش
می گذریم
با کوله ی لج
دارها
آهیخته دشنه ی تاراج است
آسمان شب زده اینهمه بیداد بی انتها
ما
داغ و دار
شکستیم
بی باکانه
ماندگانیم
خیل سیاووشان خاک
دیرگاهانی که هنوز
سرسختانه
سرفراز
رهوار صخره و سیلاب
خروش نا ایستای گردن ننهادن
وسبزانه بهار
به سرخی تپشهای هر نسلمان
سرود می خوانیم
از میانه آتش
آری
از میانه ی آتش
می گذریم
چونان خشم آگین طوفانی
در کارزار فسردن و رستن
هیچ یلدایی
بی سحر سر نشد این خاک را
و یلدای ما نیز نگردد
اگر که خورشید
می گذریم
با کوله ی لج
دارها
آهیخته دشنه ی تاراج است
آسمان شب زده اینهمه بیداد بی انتها
ما
داغ و دار
شکستیم
بی باکانه
ماندگانیم
خیل سیاووشان خاک
دیرگاهانی که هنوز
سرسختانه
سرفراز
رهوار صخره و سیلاب
خروش نا ایستای گردن ننهادن
وسبزانه بهار
به سرخی تپشهای هر نسلمان
سرود می خوانیم
از میانه آتش
آری
از میانه ی آتش
می گذریم
چونان خشم آگین طوفانی
در کارزار فسردن و رستن
هیچ یلدایی
بی سحر سر نشد این خاک را
و یلدای ما نیز نگردد
اگر که خورشید
نبازیم
در باور خویش
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر