ما بطرز فاجعه باری از اعدام می گوییم. از قتل فرزندانمان یاد می کتیم . ما شاهدان هزار فاجعه و خرافه و جهالت و فریبکاری و غارت ِ دار و ندارمان شده ایم.
ما راه خویش باخته ایم. ما خود را باخته ایم. ما انسان ماندن و انسانی زیستن را به فرهنگ جهل و جنایت و فاجعه باخته ایم.
ما بی چرا زندگانی شده ایم که فرهنگ خدای آلودگان خرافه مست را، روزمرگانه، گرفتاریم. ما از هویت و اصالت انسانی خویش دور افتاده ایم.
چرا به خونخواهی بر نمی خیزیم؟ چرا مراسم هرساله به اعتراض و به پا خواستنی نمی انجامد؟ جنایتی که بر فرزندان سرزمینمان رفت، را چه کسی دادخواهی می کند!؟ ما چه می کنیم!؟ حساب قاتلان اسلامی که از پی قتل اسلامی شان در زندانهای وطنمان، به نواله و شاباش رسیده اند و آسوده تر جنایت می کنند، چه کسی خواهد رسید!؟ حسابخواهی از این جانیان را چه کسی باید!؟
به خود آییم. اینگونه کاتولیک وار از مسیح نماد فریبکارانه نسازیم. هر مراسم یادمان باید به حرکت دادخواهی بیانجامد. باید اعتراض از هر مراسم به مراسم دیگر کوبنده تر باشد.
تبدیل بزرگداشت یاد و خاطر زندانیان سیاسی به مراسم صرف یادبود و عزاداری، از ارزش و اصول و فرهنگ و باور و رزم همانان بسیار دور است.
از خود قربانی نسازیم. ما زنده ایم و دادخواهان ِ بیدادی که بر ما و میهنمان رفته است.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر